و چگونه گریست علی بر فاطمه
پس از دفنش همه به خانه آمدند (چطور علی بچه ها را راضی کرد که از قبر مادر جدا شوند نمی دانم)
تا به خانه رسید دید هر یک از بچه ها در گوشه ای در حال یاد آوری خاطرات مادر و گریه بر اویند ،یکی بر روی بستر ، یکی بر روی چادر خاکی و یکی بر سجاده نمی دانم ولی در روایت داریم فرمان داد بچه ها بلند بر مادرتان گریه نکنید و آستین در دهانتان کنید
برداشت اول و سطحی این است که مبادا دشمن از شهادت او مطلع شود و به فکر نمازگذاردن بر پیکر او بیفتد
اما به نظر من او با این کار فرمان داد که برزهراء بلند گریه نکنید آخر او طاقت گریه شما را ندارد.
در روایات داریم سلمان یکبار قبل از شهادت و یکبار بعد از شهادت به خانه زهراء رفت و در بار دوم گفت : ای کاش پایم می شکست و به آن خانه نمی رفتم . درب زدم زینب درب را گشود ،احوال آقا زاده ها راپرسیدم خانم گفتند خوبند ، هنوز از علی نپرسیده دیدم زینب شروع کرد به گریه کردن . گفت :سلمان پدرم، و با دست به حچره کنار حیاط اشاره کرد .
پاهایم لرزید آرام آرام به سمت حجره رفتم جرأت نکردم درب حجره را باز کنم . از منافذ حجره به داخل نگاه کردم . تمام نفسم گرفت با خودم گفتم :این علی شیر خداست این علی ...
نزدیکتر آمدم ،دیدم علی رنگش پریده ،بغض گلویش را گرفته، پاهایش را بین دودست گرفته، سر را به زانو گرفته و به گوشه ای خیره شده انگار کسی که بغض تمام گلویش را گرفته ولی نمی تواند گریه کند و.......
واقعا نمی دانم علی چطور بر زهراء گریست که این گلبرگ گل تاب بیاورد . او که طاقت دیدن ذره ای ناراحتی علی را ندارد او که برای دفاع از عشقش گلبرگ خود را سپر کرد او که برای پس گرفتن شویش گلبرگش زخمی شد او که .....
آه و هزار آه بر زیباترین و پر مهر ترین گریه علی بر فاطمه .
اللهم العن قتلت فاطمه
فقط خدا نه کمتر نه بیشتر
ارسال شده توسط مشک عباس در ساعت 5:32 عصر | نظر