سلام ببخشید دیر شد
حقیقتش توی اعتکاف به این فکر می کردم :
روز دوم اعتکاف که می شه همه توی این فکر می رن که دیگه فردا اعتکاف واجب می شه با لاخره بمونیم یا بریم یه تعدادی هم می رن
اما سوال اینه : اگه روز دوم اعلام کنند که اعتکاف به جای سه روز شده یک هفته اون هم با تمام شرایطش چند نفر معتکف می مونن؟ (ما جزء کدوم دسته هستیم موندنیها یا رفتنیها؟ )
- لطفا بعد از هر سوالی مقداری فکر کنید تا به یک عدد برسید-
اگه بگن که اعتکاف به جای یک هفته یک ماه طول می کشه چند نفر می مونن ؟
اگه بگن اعتکاف سه ماه طول می کشه چند نفر می مونن ؟
اگه بگن اعتکاف شش ماه طول می کشه چند نفر می مونن؟
و بالاخره اگه بگن اعتکاف یک سال طول می کشه چند نفر می مونن ؟
و اما در جواب سوال آخر به هر عددی که رسیدید این تعداد کسانی است که اعتکاف خود را تا سال آینده حفظ می کنند و یک سال را معتکفند .
ما پس از دو هفته در کدام دسته ایم هنوز معتکفیم یا رفت تا سال آینده
در قوانین اعتکاف داریم که به جز روز آخر انسان می تواند به ضرورت از مسجد خارج شود و دوباره برگردد اصل عبادت است و سایر کارها ضرورت اما نمی دانم چرا بعضی مثل من تا از مسجد خارج
می شوند همه کارها اصل می شود وبه خدا سر زدن ، عبادت ، مناجات و سایر اتفاقات اعتکاف بنا به ضرورت.
فقط خدا نه کمتر ،نه بیشتر
دیروز یه صحبتهایی توی نشر کردم راجع به اعتکاف خواص
یکی از چیزایی که گفتم این بود که خواص قبل از اعتکاف دلهاشون رو با ذکر صیقل می دهند که این رو قبلا در مشهد هم گفته بودم
اما چیزی که جدید اضافه کرده بودم این بود که :همانطور که مخزن کولر بعد از مدتی جرم می گیرد و ما با کاردک اون رو تمیزش میکنیم لوله های رابط آب رسانی به مخزن هم چون آب با اجرام از آنها رد می شه یا گچ می زنه ویا جلبک و راه اونها مسدود می شه.
پس قبل از اعتکاف بهتر ورودیهای دل رو هم تمیز کرد وتکوند .منظور چشم ، گوش ، زبان ، و منافض بینی است
اگر کسی با چشمی غیر از چشم عام وگوشی غیر از گوش عام و زبانی غیر از زبان عام و حس بویایی غیر از حس عام وارد اعتکاف بشه ،چیزهایی را می بیند و می شنود و بر زبان می آورد و استشمام می کند که شاید در طول زندگیش خیلی کمتر برایش اتفاق بیبفتد
اگر کسی قبل از اعتکاف عمیقا به اتفاقات موجود در اعتکاف فکر کند قطعا اعتکافی متفاوت از هر سال خواهد داشت.
در بعضی از صحنه های اعتکاف مثل در اواسط اعمال ام داوود همه فکر می کنند که چه قدر معنوی شده اند و حال خوبی دارند غافل از اینکه در آن موقع این خداست که نیم نگاهی به معتکفین کرده و این اثر گردش چشمان خداست که دلهای همه منقلب می شه ، خوب وبد معتکف و غیر معتکف
واقعا مادر داوود یه الگوی تمام عیار تو رو ... یک بار هم که شده قبل از روز سوم اعتکاف اعمال ام داوود را باز کن و ببین چه کرده !!!
از خودت بپرس چرا بعضی از سوره ها رو می خونیم وبعضی رو نمی خونیم ؟؟؟
رابطه این سوره ها با هم چیه؟؟؟
یه نگاهی هم بنداز به دعای ام داوود ببین چه کرده و با چه روشی و با چه نوع فن گفتمانی موفق شده آنچه را که می خواهد از خدا بگیرد ؟؟؟
این فقط یه نمه. مابقی برای بعد
التماس دعا- در اعتکاف لینک دلهامون رو به سمت هم می گشاییم
فقط خدا نه کمتر ،نه بیشتر
یادش به خیر اون وقتها با اون، رسول ، ابوذرو امین نصف شبها می رفتیم گلزار شهداء همشون بچه شهید بودن به جز من . وقتی می رفتیم سر قبر باباش بر عکس خودش که یه قیافیه مذهبی و بچه بسیجی تابلو با ریشای بلند داشت ،عکس پدرش شهیدش یه آدم جا افتاده باسیبیلهای کلفت بود . اینقدر ذوق می کرد وقتی قبر باباش رو می شستیم که انگار توی این دنیا نبود . داده بود یه عکس تانک روی قبر باباش حکاکی کرده بودند .
می گفت بابام راننده تانک بوده توی ارتش . می گفت من که نبودم ولی از مامانم که می پرسم می گه جنازه بابات رو تویه کیسه پلاستیک دسته دار برامون آوردن ظاهرا توی تانک پودر شده بود (دقیقا صبح باباش رو به خاک سپرده بودن و شب خودش به دنیا اومده بود)
حالا دیگه یه روحانی خوشکل و خوش خنده شده بود یه دختر کوچولو داشت .
امروز هم که روز به خاک سپاریش بود فهمیدم یه بچه هم توی راه داشته .آخه دیروز که بچه های کانون فرهنگیشون رو برده بودن اردو بند بهمن بعد از نجات سه تا زن که داشتن غرق می شدن خودش غرق شده بود .به قول سید که امروز می گفت شب لیله الرقائب توی گلزار رو کرده بهم وگفته سید می دونی 27 سال یتیمی یعنی چی ؟
دیدم امروز چند بار از پشت بلندگوها اعلام کردند دائیهاش فلان گفتند و بیسار گفتند ، دعوت کردند و ...
بگذریم که اینها ظاهرا همون کسانی بودند که یک روز که دستش خیلی خالی بود رفت پیششون ودر جواب جلو زنش شنید :برید از همون کسایی که شبا میرید پیششون گریه می کنید پول بگیرید
(خیلی داغ کرده بودم ،سید هم همینطور ، رفتیم سر قبر شعدا و تا تونستیم به در و دیوار ناسزا گفتیم)
تو رو خدا دعاش کنید و براش صدقه بدید
اسم قشنگش حجت الاسلام محمد روشن دل(فرزند شهید بود)
تو رو خدا هر کی رو می شناسین و بهش لینک هستین بگین اینو بخونه وبرای یه بچه شهید طلبه غریب دعا وطلب خیر کنه
و چه چیزایی امروز به ذهنم رسید در این تشییع جنازه شلوغ
فقط خدا نه کمتر ،نه بیشتر
خسته شدم از دستش
گفتم : چرا اینقدر اصرار می کنی؟!
گفت دیشب خواب دیدم خونه نشستم . در زدند.وقتی درو باز کردم،سوار سبزپوشی دیدم،با اسب
سفید،پرچم سرخی دستش بود. به من اشاره کرد و گفت: من رفتم،تو خمینی را تنها نگذار،بیا... انتخاب شده
بود خودم راهیش کردم
خاطره مادر شهیدسید محمد سیدی
فقط خدا نه کمتر نه بیشتر
به مناسبت بازگشت همسر عزیزم ازمکه مکرمه
بازگشت به وطن
از جمله آداب حج، مربوط به بازگشت مسافر است. همچنانکه پسندیده است، زائر قبل از عزیمت خود به دیگران اعلام کند و با آنان تودیع نماید، در بازگشت نیز حق زائر است که دیگران به دیدن او بشتابند. پیامبر اکرم(ص) میفرماید:
«حق المُسلم علی المسلم اِذا أراد سَفَراً أن یُعلم اخوانه و حق علی اِخوانه اذا قدم أن یأتوه»[4]
«حق مسلمان بر گردن مسلمان این است که هر گاه قصد سفر دارد، برادرانش را مطلع سازد و بر برادران اوست که چون از سفر بازگردد به دیدنش بیایند.»
بدیهی است که در سفر حج و عمره، این دیدار ارزش معنوی و پاداش اخروی دارد، تا بدانجا که در برخی روایات به عنوان واجب از آن یاد شده است. حضرت علی بن الحسین(ع) میفرماید:
«ای کسانی که موفق به حج نشدهاید، هنگامی که حاجیان میآیند، به استقبال آنها بشتابید و با آنان مصافحه کنید و قدرشان را بزرگ شمارید که این بر شما واجب است، تا در اجر و ثواب شریک آنان باشید.» (یا مَعشَر مَن لم یحج! استبشروا بالحاج اذا قدموا فصافحوهم و عظموهم فاِنّ ذلک یجب علیکم تشارکوهم فی الاجر).[5]
و نیز امام باقر(ع) میفرماید:
«زائر حج و عمره را احترام کنید که این بر شما واجب است.» (وَقِّرُوا الحاج والمعتمر فان ذلک واجب علیکم)[6] همچنین امام صادق(ع) به دیدار و مصافحه و معانقة حجاج بیت الله هنگامی که از گرد راه میرسند توصیه فرموده است:
«اگر کسی با حج گزاری که از گرد راه میرسد، معانقه کند، گویی حجر الاسود را استلام نموده است». (مَن عانق حاجاً بغباره کان کانما استلم الحَجَر).[7]
و نیز امام صادق(ع) از جد بزرگوار خود حضرت سید الساجدین(ع) نقل فرموده است که:
«بر ز ائر حج و عمره سبقت گیرید و مصافحه کنید، پیش از آنکه به گناه آلوده شوند»؛
(بادِرُوا بالسلام علی الحاج والمعتمر و مصافحتهم مِن قبل أن تخالطهم الذنوب).[8]
از این روایات استفاده میشود که زائر حرمین شریفین از مقام و منزلت والا برخوردار است؛ چرا که مهمان خداوند بزرگ بوده و یک سفر روحانی پیموده و با بذل مال و رنج تن ره توشهای معنوی تحصیل کرده است و لذا زیارت او و مصافحه با او و سلام بر او، حقی است بر گردن دیگران.
بعلاوه چنانکه دیدیم، از نظر ثواب، دیدار زائر خانة خدا با همان گرد و غبار سفر به مثابة زیارت و استلام حجر و مشارکت در ثواب حج و زیارت اوست.
زائر باید خود این قدر و منزلت را بداند و بشناسد، و آن حالت معنوی را که به دست آورده، با گناه از دست ندهد و همچنین در بازگشت به وطن، صورتی را که به خانة کعبه تبرک شده و گرد منا و عرفات و بقیع و مدینه را با خود دارد و دیگران میخواهند بدان تبرک جویند، از سیمای زائر خانة خدا خارج نسازد. چه، ره آورد واقعی این سفر چنانکه مکرر گفتهایم، همانا منور شدن به نور ایمان و اتصاف به سیرت صالحین است که برای حج گزار میماند و در دنیا و قبر و برزخ و آخرت او را همراهی میکند.
4. وسائل، ج 8، ص 337.
5. کافی، ج 4، ص 264.
6. وسائل، ج 8، ص 337.
7. وسائل، ج 8، ص 328.
8. وسائل، ج 8، ص 327.
و چگونه گریست علی بر فاطمه
پس از دفنش همه به خانه آمدند (چطور علی بچه ها را راضی کرد که از قبر مادر جدا شوند نمی دانم)
تا به خانه رسید دید هر یک از بچه ها در گوشه ای در حال یاد آوری خاطرات مادر و گریه بر اویند ،یکی بر روی بستر ، یکی بر روی چادر خاکی و یکی بر سجاده نمی دانم ولی در روایت داریم فرمان داد بچه ها بلند بر مادرتان گریه نکنید و آستین در دهانتان کنید
برداشت اول و سطحی این است که مبادا دشمن از شهادت او مطلع شود و به فکر نمازگذاردن بر پیکر او بیفتد
اما به نظر من او با این کار فرمان داد که برزهراء بلند گریه نکنید آخر او طاقت گریه شما را ندارد.
در روایات داریم سلمان یکبار قبل از شهادت و یکبار بعد از شهادت به خانه زهراء رفت و در بار دوم گفت : ای کاش پایم می شکست و به آن خانه نمی رفتم . درب زدم زینب درب را گشود ،احوال آقا زاده ها راپرسیدم خانم گفتند خوبند ، هنوز از علی نپرسیده دیدم زینب شروع کرد به گریه کردن . گفت :سلمان پدرم، و با دست به حچره کنار حیاط اشاره کرد .
پاهایم لرزید آرام آرام به سمت حجره رفتم جرأت نکردم درب حجره را باز کنم . از منافذ حجره به داخل نگاه کردم . تمام نفسم گرفت با خودم گفتم :این علی شیر خداست این علی ...
نزدیکتر آمدم ،دیدم علی رنگش پریده ،بغض گلویش را گرفته، پاهایش را بین دودست گرفته، سر را به زانو گرفته و به گوشه ای خیره شده انگار کسی که بغض تمام گلویش را گرفته ولی نمی تواند گریه کند و.......
واقعا نمی دانم علی چطور بر زهراء گریست که این گلبرگ گل تاب بیاورد . او که طاقت دیدن ذره ای ناراحتی علی را ندارد او که برای دفاع از عشقش گلبرگ خود را سپر کرد او که برای پس گرفتن شویش گلبرگش زخمی شد او که .....
آه و هزار آه بر زیباترین و پر مهر ترین گریه علی بر فاطمه .
اللهم العن قتلت فاطمه
فقط خدا نه کمتر نه بیشتر
به نام مادرم زهراء
دیروز داشتم به بچه ها می گفتم مراسمهای مادرمون هم یه طور دیگس ، نمیدونم ولی فکر می کنم در دین ما همه چیز حساب و کتاب داره ، تازه می گن اسلام بین زن و مرد تفاوت قائل شده می گه مراقب زنها باشید ......
اصلا ولش کنید ، فقط این نظر منه نمی دونم چقدر درست یا غلط ولی من می گم جنس گریه ای که ما بر مادرمون
می کنیم با جنس گریه ما بر بقیه اهل بیت (س) باید فرق کنه .وقتی ما می گیم مادرمون حوراء الانسیه است یعنی ازبرگ گل لطیف تر ه و اینو حتی راجع به امام حسین(ع) هم نداریم ،اونوقت چطور می توانیم همان جنس گریه ای را که بر حسین می کنیم بر زهرا نیز بکنیم . آخه گلبرگ گل خیلی کم طاقته ،نمیدونم دیدید یا نه یک قطره شبنم رو روی خودش به زور نگه می داره ،انگار خم می شه آروم اونو با یک لطافت خاصی به سمت ساقه یا برگ هدایت می کنه ، با خودش می گه اونا توانشون از من بیشتره .
آی مردم بر مادرمون گریه لطیف بکنید اسمش رو هم میزارم گریه پر مهر .
اینکه می گم آخه یه وقت منادی صدا زد علی بسه بچه ها رو از جنازه فاطمه جدا کن .
یه نگاهی کرد به آسمون دید تموم فرشته ها دارن گریه می کنن .
شوخی نیست همه هست عالمه . انگا ندا داد زود باش ذرات عالم بیشتر از این تاب دیدن این صحنرو ندارن
دور نیست عالمی متلاشی شه آخه در طول تاریخ نداریم یا حداقل من ندیدم که همزمان علی گریه کنه ،حسن گریه کنه ، حسین گریه کنه، زینب گریه کنه ، زهرا هم دستشو از کفن بیرون بیاره و بچه ها رو بغل کنه و گریه کنه
تازه روایت داریم پیامبر هم اومده امانت خودش رو پس بگیره، نمی دونم اون که این صحنرو دید چی کار کرد ...
نمی دونم چند تا از ماها حاضریم یک گل رو از ساقش جدا کنیم بعد اون رو زیر دست و پاهامون تا میتونیم له کنیم ، بعد هم یه نیم نگاهی به ساقش بکنیم و پوز خند بزنیم ، بعد هم از ته دل بخندیم و خوشحال باشیم ...
بگذریم
اللهم العن قتلت فاطمه
خداییش هر چی فکر می کنم آخرشه.
هم اون آخرشه ،هم امروز دوباره آخر برنامه شده بود
مثل همیشه دلم گرفته بود .
آخر برنامه ها که می شه خیلی دلم می گیره مخصوصاً اگر آخر برنامه با آخر یه روز جمعه تلفیق بشه دیگه واقعاً حالگیری محضه،
نمی دونم چرا آخر برنامه ها دلم یه جورایی می شه ،نه دروغ که نمی تونم بگم ،
نمی گیره انگار بین دو امر گیر می افته .
از طرفی خوشحالی که تونستی یه برنامه خوب ،جدید و باحال رو ،به هربدبختی و فلاکت هم که بوده راه بندازی و به خودت و آدمات ایول می گی و بعد هم خدا قربونش برم رو ،نه یکبار بلکه صد بار شکرمی کنی.بعد هم از برو بچ تشکر..
ولی یه چیزی آخر همه این شکرها سیخت می زنه ،آزارت می ده و می خواد حالت رو بگیره . یک چیزی بهت می گه:
های خیلی تند نرو خوشحال هم نباش . ازکجا معلوم که اون پذیرفته باشه و تایید کرده باشه از کجا معلوم که یک جای کار نلنگیده باشه و خراب نشده باشه و هزار و یک از کجا معلوم دیگه .....
راستی تا حالا این حس رو داشتی یا نه؟ باهاش چی کار کردی؟
وای.....................................................
در همین حد
فقط خودش نه کمتر نه بیشتر
خودم دقیقاً نمی دونم چم شده یا به عبارت دیگه چه مرگمه
فقط می دونم دلم گرفته یا به قول شیرازیها داره الو می گیره
هر کی فهمید من چم شده لطفاً یه چیزی بگه این دله خراب شده آروم شه
لطفاً چرت و برت نگین که ...
در همین حد
فقط خود خدا ،نه یکم بیشتر ونه یکم کمتر
ارسال شده توسط مشک عباس در ساعت 11:54 صبح | نظر